واجفتیدگی
در دهههای آتی، بیتردید اصطلاح «واجفتیدگی» مفهومی اصلی و پرکاربرد خواهد بود. کلمه انگلیسی «دی کاپلینگ» به معنای تحتاللفظی «قطع ارتباط یک جفت» است و میتواند به طیف وسیعی از پدیدهها اشاره کند – از فیزیک گرفته تا اقتصاد. در تمام این موارد، به قطع ارتباط بین دو سیستم اشاره دارد، به ویژه زمانی که هر دو سیستم به درجات مختلفی به یکدیگر وابسته هستند. معادل دقیقی برای ترجمه این واژه به زبان روسی وجود ندارد، اگرچه واژههایی مانند «باز شدن»، «جدا شدن» و «قطع جفت» تا حدودی مفهوم آن را میرسانند. با این حال، بهتر است اصطلاح انگلیسی «دی کاپلینگ» را حفظ کنیم.
به طور کلی، در سطح فرایندهای تمدنی جهانی، «واجفتیدگی» به معنای چیزی کاملاً متضاد با «جهانیشدن» است. اصطلاح «جهانیشدن» نیز انگلیسی است (با ریشه لاتین). جهانیشدن به معنای یکپارچهسازی تمام دولتها و فرهنگها بر اساس قوانین و الگوریتمهای تعیین شده در غرب است. «جهانی بودن» به معنای شبیه غرب معاصر بودن است؛ پذیرفتن ارزشهای فرهنگی، سازوکارهای اقتصادی، راهحلهای فناورانه، نهادها و پروتکلهای سیاسی، سامانههای اطلاعاتی، استانداردهای زیباییشناختی و معیارهای اخلاقی آن به عنوان چیزی جهانشمول، فراگیر — تنها گزینه موجود- و الزامآور. در عمل، این به معنای «جفتشدگی» جوامع غیر غربی با غرب است، اما همیشه به گونهای خواهد بود که قوانین و استانداردهای غربی به عنوان الگوریتم عمل کنند. اساساً، در چنین جهانیشدن تکقطبی، یک مرکز اصلی — غرب — و سایرین وجود داشتند. غرب و بقیه، آنگونه که «ساموئل هانتینگتون» بیان کرده است. انتظار میرفت «بقیه» به غرب متصل شوند. این اتصال، ادغام در یک نظام جهانی واحد سیارهای، در «امپراتوری» جهانی پستمدرن را تضمین میکرد که کلانشهر آن در مرکز بشریت، یعنی در غرب، قرار داشت.
ورود به جهانیشدن، به رسمیت شناختن مشروعیت نهادهای فراملی — مانند سازمان تجارت جهانی، سازمان بهداشت جهانی، صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، دیوان کیفری بینالمللی، دادگاه اروپایی حقوق بشر و حتی تا سطح دولت جهانی، که نمونه اولیه آن کمیسیون سهجانبه یا مجمع جهانی اقتصاد داووس است — عملی از اتصال به سیستم بود که با اصطلاح «جفتشدگی» نامیده میشود. بین غرب جهانی و هر واحد فرهنگی یا تمدنی دیگر، یک رابطه دوگانه شکل گرفت که در آن به سرعت سلسله مراتبی — رهبر/پیرو — با محوریت رهبری غرب و پیروی سایرین برقرار شد. غرب در طول تاریخ، نقش ارباب و مسلط را ایفا کرده است و جهان غیرغرب را به عنوان برده و تحت سلطه خود قرار داده است. در طول این محور «جفتشدگی»، کل نظام سیاست جهانی، اقتصاد، اطلاعات، فناوری، صنعت، امور مالی و منابع شکل گرفت. در این شرایط، غرب نماد آینده است - «پیشرفت»، «توسعه»، «تکامل»، «اصلاحات» - و انتظار میرود سایر کشورها به غرب متصل شوند و بر اساس منطق «توسعه جبرانی» از آن پیروی کنند. از منظر گلوبالیستها، جهان به سه منطقه تقسیم میشود: «شمال ثروتمند» ( عمدتاً غرب شامل ایالات متحده، اتحادیه اروپا، استرالیا و ژاپن)، «کشورهای نیمهپیرامونی» (بهویژه کشورهای در حال توسعه بریکس) و «جنوب فقیر» (بقیه جهان). چین در اوایل دهه 1980 تحت رهبری دنگ شیائوپینگ و روسیه در اوایل دهه 1990 تحت رهبری یلتسین، هرچند در شرایط بسیار نامطلوبتر، وارد فرایند جهانیشدن شدند. اصلاحات گورباچف نیز با هدف «جفتشدگی» با غرب و ایجاد «خانه مشترک اروپایی» صورت گرفت. هند نیز بعدها به طور فعال به این روند پیوست. جفتشدگی هر یک از این کشورها با غرب به معنای ادغام در فرایند جهانیشدن بود.
جهانیشدن از ابتدا و تاکنون پدیده ای اساساً غربیمحور بوده است. با توجه به نقش محوری ایالات متحده و نخبگان گلوبالیست در این فرایند، استفاده از اصطلاحات انگلیسی برای توصیف آن کاملا منطقی است. جهانیشدن از طریق «جفتشدگی» با غرب صورت گرفته و از آن پس، همه عاملان در سطوح جهانی و منطقهای ملزم به تبعیت از قوانین و دستورالعملهای آن بودهاند — چه جهانی چه منطقه ای.
جهانیشدن از اواخر دهه 1980 به سرعت گسترش یافت و تا دهه 2000 به اوج خود رسید، اما پس از آن روند نزولی به خود گرفت. مهمترین عامل در تغییر جهت روند جهانیشدن، سیاستهای پوتین بوده است.
پوتین در ابتدا به دنبال ادغام روسیه در نظام جهانی (مانند عضویت در سازمان تجارت جهانی) بود، اما در عین حال بر حاکمیت ملی تأکید داشت که در تضاد آشکار با هدف اصلی گلوبالیستها مبنی بر کاهش حاکمیت ملی، از بین بردن هویت ملی و در نهایت ایجاد یک دولت جهانی بود.
پوتین با تشخیص اینکه صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی از ابزار «جفتشدگی» برای خدمت به منافع غرب و تضعیف روسیه استفاده میکنند، به سرعت از این نهادها فاصله گرفت.
همزمان با این اتفاقات، چین که بیشترین بهره را از جهانیسازی برد و با استفاده از حضور خود در اقتصاد، سیستم مالی جهانی و به ویژه انتقال صنایع از کشورهای غربی به آسیای جنوب شرقی (با هزینههای نیروی کار بسیار پایینتر) توسط گلوبالیستها، به حداکثر سود رسید، به محدودیتهای نتایج مثبت این استراتژی نیز برخورد کرد. ضمن این روند، چین در ابتدا کوشید تا حاکمیت خود را در برخی زمینهها حفظ کند. این کشور دموکراسی لیبرال تحت کنترل غرب را رد کرد (همانند آنچه در میدان تیان آن من رخ داد) و کنترل کاملی بر اینترنت و فضای دیجیتال اعمال نمود. این موضوع به ویژه در دوران شی جین پینگ آشکار شد که صریحاً اعلام کرد مسیر چین به سمت جهانیسازی غربمحور نیست، بلکه به سمت مدل خود از سیاست جهانی مبتنی بر چندقطبیگرایی است.
پوتین همچنین مسیری را به سوی چندقطبی ایجاد کرد و سایر کشورهای نیمه پیرامونی، به ویژه کشورهای بریکس، به طور فزاینده ای به سمت این مدل متمایل شدند. روابط روسیه و غرب به ویژه با شروع عملیات نظامی ویژه در اوکراین بدتر شد و پس از آن غرب به سرعت شروع به قطع روابط با مسکو کرد — در سطح اقتصادی (تحریم ها)، سطح سیاسی (موج بی سابقه روسوفوبیا)، سطح انرژی (انفجار خطوط لوله گاز در دریای بالتیک)، سطح تبادل فناوری (ممنوعیت عرضه فناوری به روسیه)، ورزش (مجموعه رد صلاحیت های ساختگی ورزشکاران روس و ممنوعیت شرکت در المپیک) و غیره. به عبارت دیگر، غرب در پاسخ به عملیات نظامی ویژه، یعنی اعلام کامل حاکمیت روسیه توسط پوتین، «واجفتیدگی» را آغاز کرد.
در این مرحله، اصطلاح «واجفتیدگی» به معنای کامل و عمیق خود میرسد. این دیگر صرفاً قطع ارتباط نیست؛ بلکه یک شیوهی جدید از عملکرد برای دو سیستم است که هر یک از آنها اکنون باید کاملاً مستقل از دیگری عمل کند. برای ایالات متحده و اتحادیه اروپا، «واجفتیدگی» به نظر میرسد نوعی مجازات برای «رفتار ناشایست» روسیه باشد؛ یعنی جدا کردن اجباری آن از فرایندها و ابزارهای توسعه. در مقابل، برای روسیه این خودکفایی اجباری، که تا حد زیادی با حفظ و حتی توسعه روابط با کشورهای غیر غربی کاهش یافته است، به نظر گامی قاطع دیگر به سوی بازیابی کامل حاکمیت ژئوپلیتیکی است، حاکمیتی که از اواخر دهه 1980 تا اوایل دهه 1990 به طور قابل توجهی تضعیف و تقریباً به طور کامل از دست رفته بود. اکنون به سختی میتوان به طور قطعی گفت که دقیقاً چه کسی «واجفتیدگی» به معنی قطع ارتباط روسیه از ساختار جهانیشدن تکقطبی غربمحور را آغاز کرد. به طور رسمی، روسیه عملیات نظامی ویژه را آغاز کرد، اما به طور پنهانی، غرب به طور فعال آن را به سمت این امر سوق داد و از طریق ابزارهای نیابتی اوکراینی خود آن را تحریک کرد.
در هر صورت، واقعیت تغییر نکرده است: روسیه وارد پروسه «واجفتیدگی» از غرب و جهانیسازی مورد ترویج آن شده است. و این تنها آغاز است. مراحل اجتنابناپذیر هنوز در پیش هستند.
در درجه اول و مهمترین نکته، ما باید به طور مداوم و اساسی، جهانی بودن هنجارهای غربی را - در اقتصاد، سیاست، آموزش، فناوری، فرهنگ، هنر، اطلاعات، اخلاق و غیره - رد کنیم. «واجفتیدگی» صرفاً به معنای وخامت یا حتی قطع روابط نیست. این موضوع بسیار عمیقتر است. این شامل بازنگری در نگرشهای تمدنی بنیادینی است که در روسیه مدتها پیش از قرن بیستم شکل گرفت، که در آن غرب به عنوان یک الگو و مراحل تاریخی توسعه آن به عنوان یک الگوی بیچون و چرا برای همه مردم و تمدنهای دیگر، از جمله کشور ما، در نظر گرفته میشد. تا حدودی، دو قرن اخیر حکومت رومانوف، دوره شوروی (با انتقاد از سرمایهداری) و به ویژه دوران اصلاحات لیبرال از اوایل دهه 1990 تا فوریه 2022، همگی غربمحور بودند. در طول چند قرن گذشته، روسیه درگیر جفتشدگی بوده است و جهانی بودن مسیر توسعه غربی را زیر سوال نبرده است. بله، کمونیستها معتقد بودند که سرمایهداری باید براندازی شود، اما حتی در چشمانداز انقلاب جهانی تروتسکی و لنین به عنوان فرایندی از «جفتشدگی» و «انترناسیونالیسم»، پیوندی با غرب دیده میشد، هرچند با هدف تشکیل یک پرولتاریای جهانی واحد و تشدید مبارزه آن. در زمان استالین، اتحاد جماهیر شوروی اساساً به یک دولت-تمدن جداگانه تبدیل شد، اما تنها با انحراف از مارکسیسم ارتدکس و تکیه بر نقاط قوت خود و نبوغ خلاق بینظیر مردم خود.
اصلاحات لیبرالی دهه 1990 به یک جهش جدید به سمت «همبستگی» تبدیل شد، از این رو آتلانتیکیسم و موضع غربگرای نخبگان آن دوران شکل گرفت. حتی در دوران پوتین در مراحل اولیه، روسیه سعی کرد به هر قیمتی «جفتشدگی» را حفظ کند، تا زمانی که در تضاد مستقیم با عزم جدیتر پوتین برای تقویت حاکمیت دولت قرار گرفت (که در تداوم جهانیسازی عملاً غیرممکن بود - هم در تئوری و هم در عمل).
امروز، روسیه با ارادهای قاطع و برگشتناپذیر، گام در مسیر «واجفتیدگی» میگذارد. اکنون دلیل توافق اولیه ما بر استفاده از این اصطلاح در نسخه انگلیسی آن آشکار میشود. جفتشدگی نمایانگر ادغام با غرب، پذیرش ساختارها، ارزشها و فناوریهای آن به عنوان الگوهای جهانشمول، وابستگی سیستماتیک به آن و همچنین تلاش برای همگامی و همراهی با آن است. «واجفتیدگی»، در نقطه مقابل، به معنای نفی تمامی این اصول و اتکا نه تنها بر توانمندیهای خود، بلکه بر ارزشها، هویت، تاریخ و روح خودمان است. البته، ما هنوز به درک کاملی از ژرفای این مفهوم نرسیدهایم، چرا که غربیسازی در روسیه، تاریخ "جفتشدگی" ما، قرون متمادی را در بر میگیرد. با درجات متفاوتی از موفقیت، نفوذ غرب در جامعه ما همواره ادامه داشته و به شکلی تهاجمی صورت گرفته است. غرب مدتهاست که نه تنها در بیرون، بلکه در درون ما نیز ریشه دوانده است. بنابراین، «واجفتیدگی» مسیری بس دشوار خواهد بود. این فرایند شامل عملیات پیچیدهای برای زدودن تمامی تأثیرات غربی از جامعه است. علاوه بر این، عمق چنین پاکسازی بسیار جدیتر از حتی انتقاد از سیستم بورژوازی در دوران شوروی است. در آن زمان، بحث بر سر دو خط رقابتی توسعه در درون یک تمدن واحد (به صورت پیشفرض غربی!) بود - سرمایهداری و سوسیالیستی، اما مدل دوم - سوسیالیستی - نیز بر اساس معیارهای توسعه جامعه غربی، بر اساس آموزهها و نظریههای غربی، بر اساس روشهای محاسبه و ارزیابی غربی، بر اساس مقیاس غربی از سطوح توسعه و غیره ساخته شده بود. لیبرالها و کمونیستها در این درک متحد هستند که تنها یک تمدن میتواند وجود داشته باشد، و آنها همچنین توافق دارند که این تمدن غربی است - چرخههای آن، تشکیلات آن، مراحل توسعه آن.
یک قرن پیش، اسلاوفیلهای روس گامی فراتر نهاده و خواستار تجدیدنظر بنیادین، نفی غربیسازی و روی آوردن به ریشههای اصیل روسی خود شدند. در واقع، این نقطه آغاز «واجفتیدگی» ما بود. متأسفانه این جریان فکری، که در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در روسیه از محبوبیت قابل توجهی برخوردار بود، نتوانست به پیروزی دست یابد. اکنون ما موظفیم آنچه را که اسلاوفیلهای روس و در ادامه، اوراسیاگرایان روس آغاز کردند، به سرانجام برسانیم. ما باید ادعای غرب مبنی بر جهانشمولی، جهانیسازی و یگانگی را به چالش کشیده و بر آن غلبه کنیم.
شاید برخی گمان کنند که «واجفتیدگی» از سوی خود غرب بر ما تحمیل شده است. اما، به احتمال قویتر، میتوانیم در این رخداد، دست تقدیر را مشاهده کنیم. نمونه مراسم افتتاحیه بازیهای المپیک در پاریس، این موضوع را به روشنی نمایان میسازد. غرب، روسیه را از شرکت در المپیک محروم کرد. اما به جای اینکه این یک تنبیه باشد، در پسزمینه آن رژه هیولایی و زننده از منحرفین و تقلاهای رقتانگیز شناگران در آبهای آلوده و مملو از زبالههای سمی در رود سن، همه اینها به چیزی کاملاً متضاد تبدیل شد - عملیاتی برای نجات روسیه از رسوایی و تحقیر. تصاویر «واجفتیدگی» در ورزش، به وضوح ماهیت توسعه دهنده آن را به تصویر میکشد. با قطع ارتباط ما، غرب اساساً بهبود و حیات مجدد ما را تسهیل میکند. روسیه، که از ورود به کانون فساد و تباهی بیحد و حصر منع شده است، خود را در دوردستها، در کناره میبیند. امروز این را تقدیر الهی میدانیم. و حقیقتاً چنین است.
اگر اکنون به سایر نقاط جهان بنگریم، فوراً متوجه خواهیم شد که در مسیر «واجفتیدگی» تنها نیستیم. تمام آن مردمان و تمدنهایی که به سمت معماری جهان چندقطبی گرایش دارند، در حال ورود به همین فرآیند هستند.
اخیراً، در گفتگو با یک الیگارش و سرمایه گذار بزرگ چینی، بازتاب هایی در مورد «واجفتیدگی» از شخص او شنیدم. با اطمینان کامل، همکار من اظهار داشت که «واجفتیدگی» چین از ایالات متحده اجتناب ناپذیر است - و از قبل شروع شده است. تنها مسئله این است که غرب میخواهد این کار را با شرایطی که به نفع خودش است انجام دهد، در حالی که چین هدف متضادی را دنبال میکند، یعنی منافع خودش را. چین تا آخرین لحظه توانست نتایج مثبتی از جهانیشدن استخراج کند، اما اکنون این نیاز به تجدیدنظر و اتکا به مدل خودش دارد.
مدلی که چین آن را به طور جداییناپذیری با موفقیت ادغام اوراسیای بزرگ (در همکاری با روسیه) و اجرای پروژه «یک کمربند، یک جاده» پیوند میزند. به گفته این مخاطب بانفوذ چینی، دقیقاً «واجفتیدگی» است که ماهیت روابط بین چین و غرب را در دهههای آینده تعریف خواهد کرد.
هند نیز به طور فزاینده و قاطعانه در حال انتخاب چندقطبی گرایی است. اگرچه «واجفتیدگی کامل» از غرب هنوز مورد بحث قرار نگرفته است، نارندرا مودی، نخست وزیر این کشور، اخیراً آشکارا مسیر «استعمارزدایی از ذهن هندی» را اعلام کرد. این بدان معناست که در این کشور پهناور، یک دولت-تمدن (بهارات)، دستکم در قلمرو اندیشهها (که از اهمیت والایی برخوردار است!)، مسیری برای « واجفتیدگی فکری» تعیین کرده است. اندیشهها، فلسفه و فرهنگ غربی دیگر برای هندیهای عصر جدید به عنوان الگوهای بیچون و چرا پذیرفته نیست. به ویژه آنکه خاطرات تلخ استعمار و سلطهگری بریتانیا هنوز زنده است. به هر حال، استعمار نیز نوعی «جفتشدگی» بود، یعنی «مدرنیزاسیون» و «غربی شدن» (از این رو مورد حمایت مارکس بود).
واضح است که یک «واجفتیدگی کامل» نیز در جهان اسلام در حال وقوع است. فلسطینیها و شیعیان منطقه در حال حاضر جنگی تمامعیار علیه اسرائیل به عنوان نیابتی از غرب در خاورمیانه در پیش گرفتهاند. تضاد شدید بین ارزشها و هنجارهای غربی معاصر و ارزشها و فرهنگ اسلامی، از دیرباز یکی از مضامین اصلی سیاستهای ضدغربی جوامع اسلامی بوده است. رژه شرمآور منحرفان در افتتاحیه المپیک پاریس تنها به آتش این اختلاف دامن زد. قابل توجه است که شدیدترین واکنش منفی به تصویر موهن مسیح از سوی مقامات ایران اسلامی صورت گرفت. اسلام آشکارا به سمت «واجفتیدگی» گرایش دارد و این روند غیرقابل بازگشت است.
در بخشهای خاصی، این روندها در تمدنهای دیگر نیز در حال ظهور است - در موج جدید استعمارزدایی مردم آفریقا و سیاستهای بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین. هرچه بیشتر به فرآیندهای چندقطبیگرایی کشیده میشوند و به بلوک بریکس نزدیکتر میشوند، مسئله «واجفتیدگی» در درون این جوامع حادتر میشود.
در پایان، میتوانیم مشاهده کنیم که تمایل به عقبنشینی در مرزهای خود به طور فزایندهای در خود غرب آشکار میشود. پوپولیستهای راستگرا در اروپا و حامیان ترامپ در ایالات متحده آشکارا از «قلعه اروپا» و «قلعه آمریکا» یعنی «واجفتیدگی» از جوامع غیر غربی - علیه جریانهای مهاجرت، تضعیف هویت و کاهش حاکمیت - حمایت میکنند. غرب در حال شروع به بستن خود است و در مسیر «واجفتیدگی» گام برمیدارد.
بنابراین، ما با این ادعا شروع کردیم که کلمه «واجفتیدگی» برای دهه های آینده کلیدی خواهد بود. این امر بدیهی است، اما هنوز تعداد کمی می دانند که این فرآیند چقدر عمیق است و چه تلاش های فکری، فلسفی، سیاسی، سازمانی، اجتماعی و فرهنگی را از سوی همه بشریت – جوامع، کشورها و مردم ما – میطلبد. با جدا شدن از غرب جهانی، ما با نیاز به بازیابی، احیا و تأکید مجدد بر ارزشها، سنتها، فرهنگها، اصول، باورها، آداب و رسوم و پایههای خود روبرو هستیم. تاکنون، ما تنها گامهای اولیه را در این مسیر برداشتهایم.
ترجمه: سینا دهدشتی